ی داستان میخام بنویسم...
ی داستان میخام بنویسم...
البته میدونم خیلی گوهه...
مقدمه اش اینه ک دو تا سرباز از سربازهای تازه وارد تو پادگان اولش از هم متنفرن و اگ کمکی ب هم میکردن فق ب خاطر منفعتشون یا تو خطر نیوفتن کمک میکردن
و متاسفانه با اتفاقاتی ک پیش میاد اونا هعی کنار هم باید بمونن و تحمل کنن همو...
اما بین این همه نفرت و عصبانیت.. عشق کم کم بینشون ایجاد میشه و خورده خورده کمتر از دست هم حرص میخورن
اما این فق ی تیکه کوچیک از این داستانه...
وقتی میرن ب کاخ پادشاه تا خدمت کنن به پادشاه همه چی به هم میخوره و فاصلشون از هم هر لحظه دورتر میشه....
ژانرش عاشقانه اسمات کلاسیک امگاورس
میگم...
ب نظرتون شیپ تهکوک توش باشه؟!
و میشه برا اسمش ایده بدین؟!
نظر بدین لطفااااا
و اگ خوشت میاد لایک کن
اگ لایکا بیشتر از ³⁵ بشه میزارم
البته ممکنه دیر تر بزارم چون باید بنویسمشون😕
البته میدونم خیلی گوهه...
مقدمه اش اینه ک دو تا سرباز از سربازهای تازه وارد تو پادگان اولش از هم متنفرن و اگ کمکی ب هم میکردن فق ب خاطر منفعتشون یا تو خطر نیوفتن کمک میکردن
و متاسفانه با اتفاقاتی ک پیش میاد اونا هعی کنار هم باید بمونن و تحمل کنن همو...
اما بین این همه نفرت و عصبانیت.. عشق کم کم بینشون ایجاد میشه و خورده خورده کمتر از دست هم حرص میخورن
اما این فق ی تیکه کوچیک از این داستانه...
وقتی میرن ب کاخ پادشاه تا خدمت کنن به پادشاه همه چی به هم میخوره و فاصلشون از هم هر لحظه دورتر میشه....
ژانرش عاشقانه اسمات کلاسیک امگاورس
میگم...
ب نظرتون شیپ تهکوک توش باشه؟!
و میشه برا اسمش ایده بدین؟!
نظر بدین لطفااااا
و اگ خوشت میاد لایک کن
اگ لایکا بیشتر از ³⁵ بشه میزارم
البته ممکنه دیر تر بزارم چون باید بنویسمشون😕
۵.۸k
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.