سکوت بعد از دویدن
فرار کردن آسونه.
آدم میتونه چشمهاشو ببنده، دلشو بزنه به بیراهه و دور شه از هر چیزی که زخمش زده.
اما یه جایی، یه وقتایی، دیگه پاها نمیکشن.
نه چون درد نیست، چون خستهان از دویدن، از پنهون کردن زخم، از تظاهر به قوی بودن.
درد اونقدر مونده که دیگه فرار، راه نجات نیست…
فقط یه ایستادن آروم میمونه، وسط همه چیز، با چشمهایی که دیگه نمیترسن.
آدم میتونه چشمهاشو ببنده، دلشو بزنه به بیراهه و دور شه از هر چیزی که زخمش زده.
اما یه جایی، یه وقتایی، دیگه پاها نمیکشن.
نه چون درد نیست، چون خستهان از دویدن، از پنهون کردن زخم، از تظاهر به قوی بودن.
درد اونقدر مونده که دیگه فرار، راه نجات نیست…
فقط یه ایستادن آروم میمونه، وسط همه چیز، با چشمهایی که دیگه نمیترسن.
- ۹۲۳
- ۰۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط