و آغوشت

و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می‌کند
کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم🧸❤️‍🩹
#عاشقانه
#خاص
#شبنم
#دلبرونه
دیدگاه ها (۴)

بــــــــــاش !بودنت خوب است …شبیهِ حسِ قشنگِ بیدار شدندر صب...

چه عاشقانه ای بنویسم…ڪه دلتان برایم بلرزد؟!وقتی نه دستانش را...

زن ها هم شاعر بودن را بلدند!زن ها هم شاعرند هم پرنده !شاعر ب...

یکی از بزرگترین حسرتهایِ تمام سالهایِ زندگی من؛روزهاییه که ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط