مرداب

مرداب

P.1

صدای هق هق دختر داخل خونه پیچید.. از صدای درد و گریش نمیتونست نفس بکشه..
وارد خونه که شد اشکاش روی کف سرامیک های براق ریخت..
به سمت اتاق رفت و درو با شتاب خیلی محکم بست ..
صدای بسته شدن در کل خونه رو به لرزه انداخت..
روی تخت سفید رنگ افتاد و بدون مکث اشکاش روی تخت ریخت..
صدای گریش رو بالشت خفه میکرد..
درحالی که چشماش قرمز شده بود ، در اثر گریه توان صحبت کردن و نفس کشیدن نداشت..
زانو هاشو بغل کرد و با شتاب بیشتر گریه کرد...
حتی نمیتونست آروم باشه..
ضربه ای که خورد خیلی بد بود..
از اون همچین انتظاری نداشت..
از کسی که روزانه بهش میگفت دوستت دارم،،، انتظار نداشت
اما درس بزرگی گرفت..
افراد میتونن روزانه بهت جملات عاشقانه بگن، حتی اسمتو روی صورت با جایی که مشخص بشه تتو بزنن.. روزانه گادو های گرون قیمت و با ارزش بدن..
اما به غیر از تو با یک نفر یا حتی چند نفر دیگه هم صحبت کنه
عشق به صحبت و حرف ها و کلمه ها نیست...
عشق به رفتاره..
به رفتاری که باید نشون بدی..
اشکاشو پاک کرد و کانسیلر روشنی زیر چشماش زد تا کبودی و قرمزی های چشماش مشخص نشه..
دستاشو شست و موهاشو مرتب کرد..
اون ذوقشو کور کرد..
زنگ در به صدا در اومد..
خودش رو عادی نشون داد‌‌
در رو باز کرد..اما گرم نبود..
درو که باز کرد، عطر زنونه اون مرد به مشامش خورد و بغضش گرفت.. اما سعی کرد همه چیو خوب نشون بده

- سلام بیبی

چیزی‌نگفت و سری تکون داد، درو پشت سر پسر بست..

-چطوری؟
"درحالی که کتش رو در آورد زمزمه کرد"

ادامه دارد....

"آنچه خواهید دید"

+اوه فکر کردی نمیفهمم؟

+آره میخوام یه خبری بگم..

-عزیزم اصلا اینجوری نیست..
دیدگاه ها (۴)

بک بدیم؟تا ۲۰ با فول میدم ۴۰ میگیرمفول نمیخوامویژه میکنی بگو

محفل کآیلی...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط