ماندم به خماری که شراب تو بجوشد

ماندم به خماری که شراب تو بجوشد

پس مست شود در خم و از خود بخروشد

آنگه دو سه پیمانه از آن می که تو داری

با من به بهایی که تو دانی بفروشد

مستم نتوانست کند غیر تو بگذار

صد باده به جوش اید و صد بار بکوشد

وقتی که تو باشی خم و خمخانه تهی نیست

بایست دعا کرد که سرچشمه نخوشد

مستی نبود غایت تأثیر تو باید

دیوانه شود هر که شراب تو بنوشید

مستوری و مست تو به یک جامه نگنجد

عریان شود از خویش تو را هر که بپوشد

خاموش پر از نعره ی مستانه ی من ! کو

از جنس تو گوشی که سروش تو نیوشد ؟

تو ماده ی آماده دوشیدنی اما

کو شیردلی تا که شراب از تو بدوشد...‌🦋🦋

بندرعباس
دلتنگی


#saharshehim💖
دیدگاه ها (۰)

ای یاد دوردست که دل می‌بری هنوزچون آتش نهفته به خاکستری هنوز...

به هر کی رفیق گفتم منو تو نیمه راه تنهام گذاشت به هر کی دادا...

مرا هزار امید است و هر هزار توییشروع شادی و پایان انتظار توی...

دلم که می گیرد به آسمان نگاه می کنمآنوقت با خود می گوییم این...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط