استوری عاشقانه مرحم
زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن
زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن
سر خورده بودم از عشق در انتظار مردن
با قامتی شکسته از کوله بار غربت
در جستجوی مرحم راهی شدم زیارت
رفتم برای گریه رفتم برای فریاد
مرحم مراد من بود کعبه تو رو به من داد
ای از خدا رسیده ای که تمام عشقی
در جسم خالی من روح کلام عشقی
ای که همه شفایی در عین بی ریایی
پیش تو مثل کاهم تو مثل کهربایی
هر ذره از دلم را با حوصله زدی بند
این چینی شکسته از تو گرفته پیوند
ای تکیه گاه گریه ای همصدای فریاد
ای اسم تازه ی من کعبه تو رو به من داد
من زورقی شکسته م اما هنوز طلایی
طوفان حریف من نیست وقتی تو ناخدایی
والاتر از شفایی از هر چه بد رهایی
ای شکل تازه ی عشق تو هدیه ی خدایی
با تو نفس کشیدن یعنی غزل شنیدن
رفتن به اوج قصه بی بال و پر پریدن
ای تکیه گاه گریه ای همصدای فریاد
ای اسم تازه ی من کعبه تو رو به من داد
ای تکیه گاه گریه ای همصدای فریاد
ای اسم تازه ی من کعبه تو رو به من داد
#گوگوش
تلخ ترین لحظه عاشقی وقتی است که محبوبات را در آغوش میگیری اما نمیابیاش، تناش در حلقه بازوان تو مانده اما خودش رفته است. تنگتر میفشاریش تا در آنچه از او مانده عصارهای از حضورش به تنات بتراود، اما هرچه بیشتر میفشاریش کمتر مییابیش.
در پیشات از پیشات رفته است، و خالی حضورش حفرهای در حلقه بازوانات برجا نهاده که پر نمیشود. در کنار توست اما با تو نیست، کانون توجه اش از تو چرخیده است.
انگار با کسی سخن میگویی که غرق روزنامه خواندن یا تماشای یک فیلم است: پاسخات را میدهد اما حواسش با تو نیست. این "حواسپرتی" مهمترین نشانه آن "غیبت در حضور" است.
وجودش به تو پشت کرده است، و از پشت میبینیاش که از تو دورتر و دورتر میشود. پیش از آنکه بفهمی رشته گسسته است. در آغوش توست اما پیشتر ترکات کرده است؛ در آغوش توست اما دیگر تنهایی.
@boof_graphy
زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن
سر خورده بودم از عشق در انتظار مردن
با قامتی شکسته از کوله بار غربت
در جستجوی مرحم راهی شدم زیارت
رفتم برای گریه رفتم برای فریاد
مرحم مراد من بود کعبه تو رو به من داد
ای از خدا رسیده ای که تمام عشقی
در جسم خالی من روح کلام عشقی
ای که همه شفایی در عین بی ریایی
پیش تو مثل کاهم تو مثل کهربایی
هر ذره از دلم را با حوصله زدی بند
این چینی شکسته از تو گرفته پیوند
ای تکیه گاه گریه ای همصدای فریاد
ای اسم تازه ی من کعبه تو رو به من داد
من زورقی شکسته م اما هنوز طلایی
طوفان حریف من نیست وقتی تو ناخدایی
والاتر از شفایی از هر چه بد رهایی
ای شکل تازه ی عشق تو هدیه ی خدایی
با تو نفس کشیدن یعنی غزل شنیدن
رفتن به اوج قصه بی بال و پر پریدن
ای تکیه گاه گریه ای همصدای فریاد
ای اسم تازه ی من کعبه تو رو به من داد
ای تکیه گاه گریه ای همصدای فریاد
ای اسم تازه ی من کعبه تو رو به من داد
#گوگوش
تلخ ترین لحظه عاشقی وقتی است که محبوبات را در آغوش میگیری اما نمیابیاش، تناش در حلقه بازوان تو مانده اما خودش رفته است. تنگتر میفشاریش تا در آنچه از او مانده عصارهای از حضورش به تنات بتراود، اما هرچه بیشتر میفشاریش کمتر مییابیش.
در پیشات از پیشات رفته است، و خالی حضورش حفرهای در حلقه بازوانات برجا نهاده که پر نمیشود. در کنار توست اما با تو نیست، کانون توجه اش از تو چرخیده است.
انگار با کسی سخن میگویی که غرق روزنامه خواندن یا تماشای یک فیلم است: پاسخات را میدهد اما حواسش با تو نیست. این "حواسپرتی" مهمترین نشانه آن "غیبت در حضور" است.
وجودش به تو پشت کرده است، و از پشت میبینیاش که از تو دورتر و دورتر میشود. پیش از آنکه بفهمی رشته گسسته است. در آغوش توست اما پیشتر ترکات کرده است؛ در آغوش توست اما دیگر تنهایی.
@boof_graphy
۴.۷k
۰۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.