بچها این یه داستان واقعی هست برای خودم اتفاق افتاده. دقیق
بچها این یه داستان واقعی هست برای خودم اتفاق افتاده. دقیقا ساعت 3 شب بود من از خواب بیدار شدم حس میکردم یکی بهم زل زده ولی اونو نمیتونستم ببینم، رفتم کنار یخچالمون تا یکم اب بردارم. وقتی ابو خوردم یک دفعه رفتم دستشویی انگار یکی منو داشت میبرد، من نمیخواستم برم ولی وقتی رفتم توی دستشویی خودمو توی ایینه نگاه کردم دیدم که مامانم پشت سرم وایستاده اما من یادمه که در دستشویی رو بستم، مامانم بهم نگاه کرد و گفت برو بخواب منم گفتم باش و رفتم که بخوابم ولی هر کاری کردم خوابم نبرد ساعت 5ونیم صبح بود میخواستم یک ساعت بخوابم چون باید ساعت 6 اماده میشدم تا برم مدرسه ی، خوابیدم ساعت 7 بیدار شدم و با عجله رفتم مدرسه. وقتی از مدرسه برگشتم به مامانم گفتم چرا دیشب اومدی گفتی برو بخواب، مامان گفت شاید خواب دیدی من اصلا دیشب با تو حرف زدم. من هم نمیدونستم خواب دیدم یا واقعی بود. 😳بنظر شما خواب بودم؟
۲۱.۵k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.