نمیدانم به کدام یک از این در ها پناه برم
نمیدانم به کدام یک از این در ها پناه برم،
سیلابی عظیم دوان دوان به دنبالم میگردد، گویی مرا در انتهای راه، پشت در های بسته دیده ...کمین کرده..
میبینمش! با سرعتی همچون نور، با خنده هایی که قلبم را میخراشد، به سمتم هجوم میآورد..
میخواهم فرار کنم.. میخواهم خودم را نجات دهم...اما چگونه؟ به کدام ره روم که هر بار که قدم برداشتم و به دنیای پشت در ها رفتم..دردی دیگر به شکل عجیب و ترسناک تری به دنبالم بود...باری طوفان شن، باری حیوانی درنده، باری بهمن برف، باری افکار سم، و باری...
مگر این " بار ها " دست از سرم برمیدارند؟..
چه بگویم که حرفی برایم نماندهست،
اینبار فرار نمیکنم،. راستیتش انگار، نفس بریده ام، پاهایم رمغی نداردو، روح و جانم توانی.. این بار سکوت میکنم، میگذارم این درد مرا گریبان گرید؛ این بار از دستش پا به فرار نمیگذارم، این بار، با آغوشی باز میپذیرمش)..
گاه باید گفت، مرگ یک بار شیون یک بار،..
سیلابی عظیم دوان دوان به دنبالم میگردد، گویی مرا در انتهای راه، پشت در های بسته دیده ...کمین کرده..
میبینمش! با سرعتی همچون نور، با خنده هایی که قلبم را میخراشد، به سمتم هجوم میآورد..
میخواهم فرار کنم.. میخواهم خودم را نجات دهم...اما چگونه؟ به کدام ره روم که هر بار که قدم برداشتم و به دنیای پشت در ها رفتم..دردی دیگر به شکل عجیب و ترسناک تری به دنبالم بود...باری طوفان شن، باری حیوانی درنده، باری بهمن برف، باری افکار سم، و باری...
مگر این " بار ها " دست از سرم برمیدارند؟..
چه بگویم که حرفی برایم نماندهست،
اینبار فرار نمیکنم،. راستیتش انگار، نفس بریده ام، پاهایم رمغی نداردو، روح و جانم توانی.. این بار سکوت میکنم، میگذارم این درد مرا گریبان گرید؛ این بار از دستش پا به فرار نمیگذارم، این بار، با آغوشی باز میپذیرمش)..
گاه باید گفت، مرگ یک بار شیون یک بار،..
- ۳.۳k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط