هر آن که پا به وجود از عدم گذاشت گریست
هر آن که پا به وجود از عدم گذاشت گریست
نه من! که هرکه به دنیا قدم گذاشت گریست
فرشتهای که مرا نامهٔ هبوط آورد
همینکه بر دل من مهر غم گذاشت گریست
اگرچه چارهٔ اندوه من شراب نبود
شبی که جامْ لبی بر لبم گذاشت گریست
دلا چه بر سرت آمد که چون ملک در حشر
شکستههای تو را پیش هم گذاشت گریست
کتاب زندگی من «سیاه مشق» غم است
در این صحیفه قلم هرچه کم گذاشت گریست
نه من! که هرکه به دنیا قدم گذاشت گریست
فرشتهای که مرا نامهٔ هبوط آورد
همینکه بر دل من مهر غم گذاشت گریست
اگرچه چارهٔ اندوه من شراب نبود
شبی که جامْ لبی بر لبم گذاشت گریست
دلا چه بر سرت آمد که چون ملک در حشر
شکستههای تو را پیش هم گذاشت گریست
کتاب زندگی من «سیاه مشق» غم است
در این صحیفه قلم هرچه کم گذاشت گریست
۶.۷k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.