یه خونه باشه با یه ایوون بزرگ

یه خونه باشه با یه ایوون بزرگ؛
یه ایوون پر از گلدون هایی باشه
که مادربزرگ عاشقشونه
و صبح به صبح قبل بیدار شدن
اهل خونه
قربون صدقشون میره
و بهشون آب میده..
یه حیاط پر از درخت باشه
و یه حوض آبی تازه رنگ شده
وسط حیاط که شبها،
عکس ماه بیفته داخلش!
یه تخت کنار ایوون زیر پنجره باشه
و یه لحاف سنگین..
از همون لحاف هایی که وقتی
میندازی روت نمیشه نفس کشید!
از همونایی که بوی نم و عطر خاص
جا رتختخوابی رو میده...
دیدگاه ها (۲)

من یه شبه بزرگ شدم...درد کشیدم، و فهمیدم :هیچکس برای من نیست...

تلنگررر

وقتی با خودش میبره حموم

🦋 wounded butterfly 🦋part 9کاغذو باز کرد و با دست خطی که دید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط