+ اولين چيزی که از شما تو بخش اورژانس ميپرسن اينه که از ي
+ اولين چيزی که از شما تو بخش اورژانس ميپرسن اينه که از يک تا دَه به دَردت چه شُمارهای ميدی...
اين سوال رو صَدها بار از مَن پرسيدن...
و يادمه يه بار وَقتي که نميتونستم نَفَس بِکشم و قَفَسه سينهام تو آتش میسوخت، با اينکه نمیتونستَم حَرف بزنم ۹ تا اَنگشتم رو بالا گرفتم و نُه رو نِشون دادم...
بعداً وقتی بِهتر شدم پَرستار اومد و بِهِم گفت که مَن يه مُبارزِ واقعی هَستم.
اَزَم پرسيد: ميدونی از کجا ميدونم؟
چون دَردی رو که دَه بود، گفته بودم ۹!
اما حَرفش خيلی هم حَقيقت نداشت...
بخاطرِ شُجاعَتم به اون دَرد نَگفتم ۹...
دَليلِ اينکه گفتم ۹ اين بود که دَردِ شماره دَهَم یه چیزِ دیگه بود،
دهِ بُزرگ و وَحشتناک،
نَداشتنِ تو بود...
نَبودنِ تو دَردِ شماره دهِ مَن بود...♥☘💫
اون سکوتی که تو دلِ آدمه از دِل شِکستگی دَردش بیشتره :)
#آناهیتا ♥
#قشنگ
اين سوال رو صَدها بار از مَن پرسيدن...
و يادمه يه بار وَقتي که نميتونستم نَفَس بِکشم و قَفَسه سينهام تو آتش میسوخت، با اينکه نمیتونستَم حَرف بزنم ۹ تا اَنگشتم رو بالا گرفتم و نُه رو نِشون دادم...
بعداً وقتی بِهتر شدم پَرستار اومد و بِهِم گفت که مَن يه مُبارزِ واقعی هَستم.
اَزَم پرسيد: ميدونی از کجا ميدونم؟
چون دَردی رو که دَه بود، گفته بودم ۹!
اما حَرفش خيلی هم حَقيقت نداشت...
بخاطرِ شُجاعَتم به اون دَرد نَگفتم ۹...
دَليلِ اينکه گفتم ۹ اين بود که دَردِ شماره دَهَم یه چیزِ دیگه بود،
دهِ بُزرگ و وَحشتناک،
نَداشتنِ تو بود...
نَبودنِ تو دَردِ شماره دهِ مَن بود...♥☘💫
اون سکوتی که تو دلِ آدمه از دِل شِکستگی دَردش بیشتره :)
#آناهیتا ♥
#قشنگ
۲۸.۳k
۲۶ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.