نه که فکر کنی این دلگیری های بی حد و اندازه ام از نبودن ل
نه که فکر کنی این دلگیری های بی حد و اندازه ام از نبودن لحظه هایی است که باید دست هایت کنج دستانم جا خشک کنند و امنیت بودنت
روحم را گرم کند.
یا که فکر کنی حالا که از من اندازه ی یک دنیا دوری و دست های ناتوانم انقدر کوچک هستند که به دستانت نمیرسند.
که فاصله ی میانمان آنقدر کش آمده که دیگر با بودنت هم حال نا آرامم خوب نمیشود.
من دلگیرم برای همه ی ساعت هایی که باید کنارم مینشستی دست هایت را روی شانه هایم میگذاشتی و به دور از هیاهوی شهر میگفتی دلم با توست خوب ناتمام من
روحم را گرم کند.
یا که فکر کنی حالا که از من اندازه ی یک دنیا دوری و دست های ناتوانم انقدر کوچک هستند که به دستانت نمیرسند.
که فاصله ی میانمان آنقدر کش آمده که دیگر با بودنت هم حال نا آرامم خوب نمیشود.
من دلگیرم برای همه ی ساعت هایی که باید کنارم مینشستی دست هایت را روی شانه هایم میگذاشتی و به دور از هیاهوی شهر میگفتی دلم با توست خوب ناتمام من
۹.۰k
۰۵ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.