زخم هایم ترمیم نشدنی اند

زخم هایم ترمیم نشدنی اند
خاطراتم پاک نشدنی
سختی هایم طاقت فرسا
رنجی که میکشم پنهان است و لبخندم پدیدار
دردم مرا میکشد ولی مرحم درد دیگران شده‌ام
فریادم در انتهای ذهنم سکوتی کشنده است
افکارم بی انتها اما بی جواب
به راستی . . . کیستم ؟
برای تو کیستم ؟ برای دیگری کیستم ؟ برای خود کیستم ؟
من کیستم ؟
به راستی . . . چیستم ؟
تو مرا چه میبینی ؟ دیگری مرا چه میبیند ؟ خود خود را چه میبینم ؟
من چیستم ؟
جوابش را به زودی به دست می‌آرم ، نمیدانم ز کجا ، ولی به‌دستش می‌آرم
اما حال با نقابی که دارم میگذرم ز همه چیز ، نقابی که بر ظاهر و باطن ، افکار و حرف ها ، دروغ ها و حقیقت ، و بر تمام ساختار های من وجود دارد
دیدگاه ها (۱۰)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط