کیست این قافله ی شب زده را بیدار کند
کیست این قافله ی شب زده را بیدار کند
راه این دهکده ی گم شده را هموار کند
آرزو ماند که دلدار به یک تیر نگاه
با محبت نظری سوی خریدار کند
از صنم خنده ی مستانه ندیدم به عمر
نذری از غنچه ی لب سهم طلبکار کند
مدعی گشت که روزی به مرادت برسی
یا طلبی شکری نسخه ی بیمار کند
قطره ی از چشمه ی خورشید به باران نرسد
چون فکر قصه نداند که چنین کار کند
از لب خاطره قندی نوچشیدم و مگر
آرزو در غم این حادثه ایثار کند
ما که خیری از رخ معشوق ندیدیم به چه
یا که فرزاد بر این مسأله اصرار کند
راه این دهکده ی گم شده را هموار کند
آرزو ماند که دلدار به یک تیر نگاه
با محبت نظری سوی خریدار کند
از صنم خنده ی مستانه ندیدم به عمر
نذری از غنچه ی لب سهم طلبکار کند
مدعی گشت که روزی به مرادت برسی
یا طلبی شکری نسخه ی بیمار کند
قطره ی از چشمه ی خورشید به باران نرسد
چون فکر قصه نداند که چنین کار کند
از لب خاطره قندی نوچشیدم و مگر
آرزو در غم این حادثه ایثار کند
ما که خیری از رخ معشوق ندیدیم به چه
یا که فرزاد بر این مسأله اصرار کند
- ۶.۰k
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط