کجا بودی وقتی من ی اسلحه پر کردم از خاطرات و نشونه رفتم س
کجا بودی وقتی من ی اسلحه پر کردم از خاطرات و نشونه رفتم سمت مغزم؟
دیدی چجوری قاتلِ خودم شدم و توی خونش دراز کشیدم؟
شنیدی فریادامو؟
سکوتمو درک کردی؟
به گوشت رسید سرگردونیا و تنهاییام؟
بهت گفتن چجوری شبو روز میکنم روزو شب؟
خبر داری از خون جیگری هام؟
از گم کردن خودم چیزی میدونی؟
تو میدونی چقدر دوستت دارم و کاری نمیکنی!
این از جهنم دردناکتره.
میدونی و بازم اینجوری ادامه میدی؟
نمیدونی و تلاشی نمیکنی که بدونی؟
نبودی هیچوقت..
نخواستی که باشی (:
نخواستی راه بیای با من!
اضافی بودم برات...
گنجایش پذیرش منو نداشتی تو ...
سوزوندی منو..
خاکسترمو بردی ریختی تو دریا ...
اهمیت ندادی به اشکام ...
اینقدر باریدم تا سیل راه افتاد تو قلبم ... (؛
چشام به در خشک شد و نیومدی ...
روز شد هفته، هفته شد ماه، ماه شد سال و نیومدی ...
فصل عوض شد، سال عوض شد ولی نیومدی!
تو نبودت شبی ی بار مردم!
قرار بود بیای!
قول دادی ..
یادته؟
خودت گفتی؛
چشاتو ببند، باز کردی من اینجام ...
وقتی چشامو بستم روشن بود،
همین که باز کردم تاریکی کورَم کرد!
تند تند پشت هم پلک زدم تا بلکه نور رو ببینم(؛
ولی ...
ولی پلکم خیس شد و نوری نیومد..
منبع نور رفته بود ..
تاریکی ، تاریکی مطلق سلام کرد و شد مهمون زندگیم (:
دل منو یادت میاد؟
غم توش جایی نداشت ...
صدای خنده هامو فراموش که نکردی؟
یادته هر جا بودم پر بود از صدای خنده هام(:
یادمه یکی گفت؛ حتی وقتی نیستی صدای خنده هات تو گوشمه دختر!
میخوام بگم حالا دیگه دلم شده پاتوق تمام غمای دنیا (:
خنده؟
نمیدونم چند وقته کسی صدا شو نشنیده ^^
دیگه قشنگ نیست...
نه خنده هام، نه زندگیام، نه هیچی ...
دیگه وقتشه...
وقتشه اسمتو بخونن و جایزه ی بی رحم ترین ( من مینوسم بی رحمترین تو بخون پفیوز ترین ) آدم دنیا رو بدن بهت!!
سنگ تموم گذاشتی ((:
داخل تیر مست ترین حالت ممکن زندگیم رهام کردی و گم شدی!
همه جا رو گشتم دنبالت نبودی
خودتو مخفی کردی از من ...
باعث شدی دیگه از میزان عوضی بودن هیچ کس تعجب نکنم!
تو تمامیت عوضی بودن رو با ظرافت خاصِ خودت بهم نشون دادی (((:
بهم یاد دادی عشق آدمو سر به راه نمیکنه، سر باز میکنه!
از خودم بیشتر به تو ایمان داشتم و تو ی تنه همه ی اعتقادم رو بردی زیر سوال!
اگر میبینی هنوز فراموشت نکردم
و هنوز با خیالت حرف میزنم ...
فقط ی دلیل داره
تو قشنگ ترین اشتباه
و احمقانه ترین حرکتم بودی!
تو وصله ی جونِ بی قرارم بودی...
قبلا هزار بار برات گفتم
بازم میگم ؛
وصله ی جان
متعلق به
آخرین رگ قلب، به آخرین جان آدمیزاد!
آخرین رگ قلبم ، آخرین سنگرم، آخر همه زندگی من ..
دلم ی جوری میخوادت که انگار همه ی ادما تموم شدن و فقط تو موندی!
خاک تو سرش _ قلبمو میگم _ !
بسه ...
دیدی چجوری قاتلِ خودم شدم و توی خونش دراز کشیدم؟
شنیدی فریادامو؟
سکوتمو درک کردی؟
به گوشت رسید سرگردونیا و تنهاییام؟
بهت گفتن چجوری شبو روز میکنم روزو شب؟
خبر داری از خون جیگری هام؟
از گم کردن خودم چیزی میدونی؟
تو میدونی چقدر دوستت دارم و کاری نمیکنی!
این از جهنم دردناکتره.
میدونی و بازم اینجوری ادامه میدی؟
نمیدونی و تلاشی نمیکنی که بدونی؟
نبودی هیچوقت..
نخواستی که باشی (:
نخواستی راه بیای با من!
اضافی بودم برات...
گنجایش پذیرش منو نداشتی تو ...
سوزوندی منو..
خاکسترمو بردی ریختی تو دریا ...
اهمیت ندادی به اشکام ...
اینقدر باریدم تا سیل راه افتاد تو قلبم ... (؛
چشام به در خشک شد و نیومدی ...
روز شد هفته، هفته شد ماه، ماه شد سال و نیومدی ...
فصل عوض شد، سال عوض شد ولی نیومدی!
تو نبودت شبی ی بار مردم!
قرار بود بیای!
قول دادی ..
یادته؟
خودت گفتی؛
چشاتو ببند، باز کردی من اینجام ...
وقتی چشامو بستم روشن بود،
همین که باز کردم تاریکی کورَم کرد!
تند تند پشت هم پلک زدم تا بلکه نور رو ببینم(؛
ولی ...
ولی پلکم خیس شد و نوری نیومد..
منبع نور رفته بود ..
تاریکی ، تاریکی مطلق سلام کرد و شد مهمون زندگیم (:
دل منو یادت میاد؟
غم توش جایی نداشت ...
صدای خنده هامو فراموش که نکردی؟
یادته هر جا بودم پر بود از صدای خنده هام(:
یادمه یکی گفت؛ حتی وقتی نیستی صدای خنده هات تو گوشمه دختر!
میخوام بگم حالا دیگه دلم شده پاتوق تمام غمای دنیا (:
خنده؟
نمیدونم چند وقته کسی صدا شو نشنیده ^^
دیگه قشنگ نیست...
نه خنده هام، نه زندگیام، نه هیچی ...
دیگه وقتشه...
وقتشه اسمتو بخونن و جایزه ی بی رحم ترین ( من مینوسم بی رحمترین تو بخون پفیوز ترین ) آدم دنیا رو بدن بهت!!
سنگ تموم گذاشتی ((:
داخل تیر مست ترین حالت ممکن زندگیم رهام کردی و گم شدی!
همه جا رو گشتم دنبالت نبودی
خودتو مخفی کردی از من ...
باعث شدی دیگه از میزان عوضی بودن هیچ کس تعجب نکنم!
تو تمامیت عوضی بودن رو با ظرافت خاصِ خودت بهم نشون دادی (((:
بهم یاد دادی عشق آدمو سر به راه نمیکنه، سر باز میکنه!
از خودم بیشتر به تو ایمان داشتم و تو ی تنه همه ی اعتقادم رو بردی زیر سوال!
اگر میبینی هنوز فراموشت نکردم
و هنوز با خیالت حرف میزنم ...
فقط ی دلیل داره
تو قشنگ ترین اشتباه
و احمقانه ترین حرکتم بودی!
تو وصله ی جونِ بی قرارم بودی...
قبلا هزار بار برات گفتم
بازم میگم ؛
وصله ی جان
متعلق به
آخرین رگ قلب، به آخرین جان آدمیزاد!
آخرین رگ قلبم ، آخرین سنگرم، آخر همه زندگی من ..
دلم ی جوری میخوادت که انگار همه ی ادما تموم شدن و فقط تو موندی!
خاک تو سرش _ قلبمو میگم _ !
بسه ...
۱۶.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲