"کاش روزی چشم هایمان را باز کنیم
"کاش روزی چشمهایمان را باز کنیم
ببینیم همه اینها خواب بوده کابوس بوده
ببینیم افتادیم وسط خانهای قدیمی
و مادر داخل حیاط نشسته و با دستهای مهربانش مشغول درست کردن ترشی ست
و عطرش تمام حیاط را پر کرده
و برگهای پاییزی میان حوض فیروزهای شناور است
و ما با دوچرخه دور تا دور حیاط را گز میکنیم
کاش مثل آن روزها دلهامان خالی شود
از هر چه بغض و کینه و خشم
و بعد مثل همان روزها زیاد ، دوست_بداریم و زیاد_بخندیم
و خندههامان برسد تا خود خدا...⚘
ببینیم همه اینها خواب بوده کابوس بوده
ببینیم افتادیم وسط خانهای قدیمی
و مادر داخل حیاط نشسته و با دستهای مهربانش مشغول درست کردن ترشی ست
و عطرش تمام حیاط را پر کرده
و برگهای پاییزی میان حوض فیروزهای شناور است
و ما با دوچرخه دور تا دور حیاط را گز میکنیم
کاش مثل آن روزها دلهامان خالی شود
از هر چه بغض و کینه و خشم
و بعد مثل همان روزها زیاد ، دوست_بداریم و زیاد_بخندیم
و خندههامان برسد تا خود خدا...⚘
۴.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲