و من میگذآرم دنیآ به پآیت بسوزد

وَ مَــــن میگُذآرَم دُنــــیــــآ بِـــه پآیَت بِسوزَد
زیبآترین اِتِفاقِ زِندگـــــی مَن تــو بــودی.
اِی شیــریــنَــکَم،
اَگَر میــدآنِستَـــم آنقَدر زیــبآیــی،
زودتَـــر بَــرآیِ سآدِگی اَت
مـــــیــــمُــــردَم. . . .
-
@llarosa
دیدگاه ها (۹)

.@ابدی

p18ات قدم های مستقیم تندی سمت دفترش برمیداشت، و پدرش پشت سرش...

پارت آخرآنچه گذشت: از دستشویی امدم بیرون که دیدم......یهو یو...

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط