ادمیــن˖ ࣪⊹ྀི ɪυ ྀི˖ ࣪⊹💫⛈️
ادمیــن˖ ࣪⊹ྀི ɪυ ྀི˖ ࣪⊹💫⛈️
پارت ۱ فیکـ همیشه با تو
بیوگرافی ا/ت همون لی یونسو نقش اصلی
خب من لی یونسوام یا همون ا/ت من توی کافه کار میکنم و مامان بابام توی مرغ فروشی کار میکنن و ما وضع مالی معمولی داریم تاحالا توی رابطه نبودم ولی دوست دارم برم ولی کسی پا نمیده یا من نمیدم:/
بیوگرافی جئون جانگکوک
خب من جئون جانگکوک هستم و شغل ندارم مادر پدرم خیلی خیلی پولدارن و دنبال یه دختر عالی میگردن به عشق توی نگاه اول اعتقاد دارم:)
بیوگرافی کیم مینجو
خب من از بچه گی با ا/ت دوستم و خیلی باهم صمیمیم و من مدلینگم و تاحالا عاشق نشدم:)))
بیوگرافی کیم هیونجین
خب من تازگیا با جونگکوک دوست شدم ولی خیلی داداشیم و پولدارم=)
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ا/ت صبح از خواب پاشدم سریع لباسامو پوشیدم چون میخواستم برم سرکار *کافه
دیرم شده بود بدو بدو رفتم از اتاقم بیرون
مامان ا/ت: سلام صبح بخیر
ا/ت: صبح بخیر مامان
ا/ت: مامان من دیرم شده باید برم الان سرکار خدافظ.
مامان ا/ت: حدقل بیا صبحونه بخور
ا/ت: نه مامان باید برم
مامان ا/ت: اوکی خدافظ
ا/ت: خدافظ
خب سریع کفش هامو پوشیدم رفتم سوار اتوبوس شدم.
اتوبوس خیلی شلوغ بود فقط یه جا رو گرفتم بعد پنج دقیقه که داشتم میرسیدم به اقای اتوبوسی گفتم منو پیاده کنید دسته رو ول کردم و یهو افتادم روی پای....
★★★★★
ادامه پارت بعد به شرط ۲۰ لایک🐚🫧
نظرتو کامت کن:))) ♡
پارت ۱ فیکـ همیشه با تو
بیوگرافی ا/ت همون لی یونسو نقش اصلی
خب من لی یونسوام یا همون ا/ت من توی کافه کار میکنم و مامان بابام توی مرغ فروشی کار میکنن و ما وضع مالی معمولی داریم تاحالا توی رابطه نبودم ولی دوست دارم برم ولی کسی پا نمیده یا من نمیدم:/
بیوگرافی جئون جانگکوک
خب من جئون جانگکوک هستم و شغل ندارم مادر پدرم خیلی خیلی پولدارن و دنبال یه دختر عالی میگردن به عشق توی نگاه اول اعتقاد دارم:)
بیوگرافی کیم مینجو
خب من از بچه گی با ا/ت دوستم و خیلی باهم صمیمیم و من مدلینگم و تاحالا عاشق نشدم:)))
بیوگرافی کیم هیونجین
خب من تازگیا با جونگکوک دوست شدم ولی خیلی داداشیم و پولدارم=)
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ا/ت صبح از خواب پاشدم سریع لباسامو پوشیدم چون میخواستم برم سرکار *کافه
دیرم شده بود بدو بدو رفتم از اتاقم بیرون
مامان ا/ت: سلام صبح بخیر
ا/ت: صبح بخیر مامان
ا/ت: مامان من دیرم شده باید برم الان سرکار خدافظ.
مامان ا/ت: حدقل بیا صبحونه بخور
ا/ت: نه مامان باید برم
مامان ا/ت: اوکی خدافظ
ا/ت: خدافظ
خب سریع کفش هامو پوشیدم رفتم سوار اتوبوس شدم.
اتوبوس خیلی شلوغ بود فقط یه جا رو گرفتم بعد پنج دقیقه که داشتم میرسیدم به اقای اتوبوسی گفتم منو پیاده کنید دسته رو ول کردم و یهو افتادم روی پای....
★★★★★
ادامه پارت بعد به شرط ۲۰ لایک🐚🫧
نظرتو کامت کن:))) ♡
۲۱.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.