تنم تابوت غمگینی که جانم را نمیفهمد
تنم تابوت غمگینی که جانم را نمیفهمد
دل تنگم حصار استخوانم را نمیفهمد
شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست میگرید
پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد
دلم تنگ است و میگریم دلم تنگ است ولی میخندم
کسی که پشت دیوانه جهانم را نمیفهمد
که من اشکم که من اهم که من یک درد جانکاهم
که ساقی بغض تلخ استکانم را نمیفهمد
چنان در آتش غم سوخته جسم و جانم
که پس از مرگم کسی نام و نشانم را نمیفهمد 😔😔😔
دل تنگم حصار استخوانم را نمیفهمد
شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست میگرید
پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد
دلم تنگ است و میگریم دلم تنگ است ولی میخندم
کسی که پشت دیوانه جهانم را نمیفهمد
که من اشکم که من اهم که من یک درد جانکاهم
که ساقی بغض تلخ استکانم را نمیفهمد
چنان در آتش غم سوخته جسم و جانم
که پس از مرگم کسی نام و نشانم را نمیفهمد 😔😔😔
- ۲۴۴
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط