روز بعد بیدار شدم و هنوز آنجا بود افسردگی و اضطراب هردو
روز بعد بیدار شدم و هنوز آنجا بود. افسردگی و اضطراب، هردو باهم.
- سقوط ، آلبرکامو
...روی سینهام نشسته بودند، دو همخونهی قدیمی... آن روز دیوارها باز هم نزدیکتر آمده بودند،تا جایی که نفسکشیدن سخت شده بود و من
انگشتهایم را توی شکاف دیوار فرو کردم شاید بتوانم اندکی از نورِ بیرون را بدزدم اما بیرون هیچ نبود جز تصویر محو خودم که از پنجرهی خانهی روبهرو ای به داخل زل زده بود و او هم داش همان سوالِ همیشگی را میپرسید:«چرا نمیمیری؟
- سقوط ، آلبرکامو
...روی سینهام نشسته بودند، دو همخونهی قدیمی... آن روز دیوارها باز هم نزدیکتر آمده بودند،تا جایی که نفسکشیدن سخت شده بود و من
انگشتهایم را توی شکاف دیوار فرو کردم شاید بتوانم اندکی از نورِ بیرون را بدزدم اما بیرون هیچ نبود جز تصویر محو خودم که از پنجرهی خانهی روبهرو ای به داخل زل زده بود و او هم داش همان سوالِ همیشگی را میپرسید:«چرا نمیمیری؟
- ۱.۱k
- ۱۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط