وقتیتوبازمیگردی

#وقتی_تو_باز_می_گردی
کوچک ترین ستاره چشمم خورشید است
و اشتیاق لمس تو شاید
شرم قدیم دستهایم را
مغلوب می کند
وقتی تو باز می گردی
پاییز
با آن هجوم تاریخی
می دانیم
باغ بزرگمان را
از برگ و بار تهی کرده است
در معبرت اگر نه
فانوس های شقایق را
روشن می کردم
و مقدم ترا
رنگین کمانی از گل می بستم
وقتی تو باز می گشتی
وقتی تو نیستی
گویی شبان قطبی
ساعت را
زنجیر کرده اند
و شب
بوی جنازه های بلاتکلیف
می دهد
و چشم ها
گویی تمام منظره ها را
تا حد خستگی و دلزدگی
از پیش دیده اند
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی است
و دوستت می دارم رازی است
که در میان حنجره ام دق می کند
وقتی تو نیستی
من فکر می کنم تو
آنقدر مهربانی
که توپ های کوچک بازی
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشه های فنجان ها ، حتی
از دوری تو رنج می برند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم
اینجا که ساعت و
آیینه و
هوا
به تو معتادند
و انعکاس لهجه شیرینت
هر لحظه زیر سقف شیفتگی هایم
می پیچد
ای راز سر به مهر ملاحت
رمز شگفت اشراق
ای دوست
آیا کجاوه تو
از کدام دروازه می آید
تا من تمام شب را
رو سوی آن نماز بگزارم
کی
در کدام لحظه ی نایاب
تا من دریچه های چشمم را
در انتظار
باز بگذارم...
دیدگاه ها (۰)

#گم_شدم_در_این_شب_سنگی_مرا_پیدا_کنیداز خیابان هــای دلتنگـــ...

#کوچه‌ها_باریکن_دکونا_بسته_سخونه‌ها تاریکن، طاقا شیکسته س از...

#وسعت_دوست_داشتن_تو_دریا_را_به_قاب_پنجره_ام_می_کشاند ونان رو...

#تو_را_گم_می_کنم_هر_روز_و_پیدا_می_کنم_هر_شببدین سان خوابها ر...

دوپارتی

دوپارتی

چندپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط