خوشا آن حالت مستی که با ما عهد میبستی

خوشا آن حالت مستی که با ما عهد می‌بستی
مرا مستانه می‌گفتی که ما را خویش و فرزندی

پیاپی باده می‌دادی به صد لطف و به صد شادی
که گیر این جام بی‌خویشی که باخویشی و هشمندی

مولانای جان _دیوان شمس
.
پ.ن:میخوام تو حرف بزنی من فقط بشنوم
شده وقتی یکی حرف میزنه دلت نخواد صداش قطع بشه تا خودصبح حرف بزنه؟
.
دیدگاه ها (۳)

نکنه یکی بیاد برات شعر بگه منو یادت بره ؟ هان ؟ نکنه بلدتر ب...

همین پولو می‌دادیم دو کیلو گوشت می‌گرفتیم کباب می‌کردیم، بهت...

I don’t care who I lose anymore, as long as I don’t lose mys...

●━─ ᴵ ᴴᴬᵀᴱ ᴮᴱᴵᴺᴳ ᴬᴸᴵᵛᴱ ───⇆

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط