ای جان جانانم
ای جانِ جانانم،
تو را که دیدم، فهمیدم که عشق نامیترین حقیقت هستیست؛ حقیقتی که در نگاهت جاریست، در صدایت میتپد و در لبخندت جان میگیرد. تو همان شعری هستی که شاعران هزاران سال در وصفش قلم زدند اما هیچ واژهای نتوانست تو را چنان که باید بسراید.
هر لحظه بی تو، سایهای بیجان است، و هر دم با تو، چون شکفتن گلی در صبح بهار. دستانت مأوای آرامش مناند، نگاهت آغوشی از ستارگان، و حضورت آینهای از رؤیاهایی که روزی در خیالم میپروراندم.
اگر دنیا دریایی باشد، تو ساحل امن منی؛ اگر شبانگاهان سرد و تاریک شوند، تو ماه منی که مسیر را روشن میکنی. بی تو زمان از حرکت میایستد، و با تو لحظهها چون باران بر دل خستهام میبارند و جانم را تازه میکنند.
دوستت دارم، بی هیچ تردیدی، بی هیچ پایانی. تو را نه در کلمات، که در هر نفس، در هر تپش، در هر نگاهِ بیقرار، عاشقانه دوست دارم.
تو را که دیدم، فهمیدم که عشق نامیترین حقیقت هستیست؛ حقیقتی که در نگاهت جاریست، در صدایت میتپد و در لبخندت جان میگیرد. تو همان شعری هستی که شاعران هزاران سال در وصفش قلم زدند اما هیچ واژهای نتوانست تو را چنان که باید بسراید.
هر لحظه بی تو، سایهای بیجان است، و هر دم با تو، چون شکفتن گلی در صبح بهار. دستانت مأوای آرامش مناند، نگاهت آغوشی از ستارگان، و حضورت آینهای از رؤیاهایی که روزی در خیالم میپروراندم.
اگر دنیا دریایی باشد، تو ساحل امن منی؛ اگر شبانگاهان سرد و تاریک شوند، تو ماه منی که مسیر را روشن میکنی. بی تو زمان از حرکت میایستد، و با تو لحظهها چون باران بر دل خستهام میبارند و جانم را تازه میکنند.
دوستت دارم، بی هیچ تردیدی، بی هیچ پایانی. تو را نه در کلمات، که در هر نفس، در هر تپش، در هر نگاهِ بیقرار، عاشقانه دوست دارم.
- ۱.۷k
- ۰۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط