بغضی نشسته راه گلو وا نمیشود
بغضی نشسته راه گلو وا نمیشود
گفتم کمک ، کسی هویدا نمیشود
جا خوش نموده,کوشش من بی نتیجه ماند
این نیزه ز زخم تنم پا نمیشود
من را نزن تنم بخدا قطعه قطعه شد
آن نیزه را دوباره نزن جا نمیشود
بگذار دست و پا زنم اما دگر نرو
جان دادن که بدون تقلّا نمیشود
هرگز ولم نکن که من میروم ز دست
از بس که زخم خوردم مداوا نمیشوم
این اشکهای چشم ترم خنده دار نیست
این صحنه ها را که تحمل نمیشود
آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم
تفسیر سوختن به تماشا نمیشود
گفتم کمک ، کسی هویدا نمیشود
جا خوش نموده,کوشش من بی نتیجه ماند
این نیزه ز زخم تنم پا نمیشود
من را نزن تنم بخدا قطعه قطعه شد
آن نیزه را دوباره نزن جا نمیشود
بگذار دست و پا زنم اما دگر نرو
جان دادن که بدون تقلّا نمیشود
هرگز ولم نکن که من میروم ز دست
از بس که زخم خوردم مداوا نمیشوم
این اشکهای چشم ترم خنده دار نیست
این صحنه ها را که تحمل نمیشود
آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم
تفسیر سوختن به تماشا نمیشود
۱.۳k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.