ما بچه مدرسه ایهای قدیمی

ما بچه مدرسه ایهای قدیمی؛

پاکن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهایمان از کاه بود
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی،پیراهنش را می درید
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم!!!!
دیدگاه ها (۰)

به حرف کع باشه همه رفیقن همه عاشقنهمه با مرامن..به اینا نبای...

از یجایی به بعد در مقابل حرف و قضاوت و بدی بقیه ساکت میشی ای...

میخوام براتون قشنگ‌ترین جمله ای که تو‌ زندگیم شنیدم رو بگم “...

گمان میکردم آن‌که دوستم داردحتی اگر غرق در تاریکی ‌ام باشم د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط