یواشکی دوستش داشتم. میترسیدم از این دوست داشتن باخبر شودو
یواشکی دوستش داشتم. میترسیدم از این دوست داشتن باخبر شودو مثل هزاران معشوق بی وفای این دنيا قالم بگذارد. آخر میدانی این آدمها وقتی بفهمند یکی دوستشان دارد آن هم انقدر زیاد انگار که از دنده ی چپ بلند شده باشند یک دفعه میزنند زیر همه چی و در آخر تومیمانی و دوست داشتن هایی ک روی دستت بادکرده!
برای همین یواشکی دوستش داشتم.
یواشکی نگاهش میکردم.
یواشکی قربان صدقه اش میرفتم.
یواشکی برای خودم بود.
چ میدانستم ممکن است اوهم یواشکی کسی را دوست داشته باشد؟
یواشکی باهم قرار بگذارند، یواشکی دستش را بگیرد.
و این وسط من باشم و قاعده ای که اشتباه فهمیدمش!
یواشکی هم اگر کسی را دوست داشتید بهم دیگر بگویید؛ اما یواشکی!
نگذارید آوازه دوست داشتنتان شهر را پر کند. دنیا پر است از حسودهایی ک نمیخواهند عشق را در زندگی شما ببینند.
لطفا یواشکی هایتان را باهم در میان بگذارید!
برای همین یواشکی دوستش داشتم.
یواشکی نگاهش میکردم.
یواشکی قربان صدقه اش میرفتم.
یواشکی برای خودم بود.
چ میدانستم ممکن است اوهم یواشکی کسی را دوست داشته باشد؟
یواشکی باهم قرار بگذارند، یواشکی دستش را بگیرد.
و این وسط من باشم و قاعده ای که اشتباه فهمیدمش!
یواشکی هم اگر کسی را دوست داشتید بهم دیگر بگویید؛ اما یواشکی!
نگذارید آوازه دوست داشتنتان شهر را پر کند. دنیا پر است از حسودهایی ک نمیخواهند عشق را در زندگی شما ببینند.
لطفا یواشکی هایتان را باهم در میان بگذارید!
۷.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.