یک سو تویی و حادثه ی چشم سیاهت

یک سو تویی و حادثه ی چشم سیاهت
یک سو منم و حسرت یک لحظه نگاهت

از حسرت دیدار همینقدر بدان که
همرنگ شده بخت من و موی سیاهت

ماه قمری قدرت تغییر ندارد جایی
که نمایان نشود صورت ماهت

لبهای پر از حسرت من عضو اضافیست
وقتی که بر آن حس نشود طعم گناهت

تو موج خروشانی و در حال گذشتن
من سنگ صبوری که میفتم سر راهت

تو می روی و پشت سرت کاسه ی اشکم
تقدیر من این است.. خدا پشت و پناهت..
دیدگاه ها (۰)

‏اون جایی که عاقل شدی و آدما دیگه نمیتونن ازت مثِ قبل سوءاست...

من با کسی دعوامیکنم که میخوام؛تو زندگیم نگهش دارم وگرنه اگه ...

خطاب به بهترین آدم های زندگیم:«باید تمرین کنیم که قوی باشیم....

از عارفی پرسیدند:روی نگین انگشترم چه حک کنمکه وقتی شادم به آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط