گمان کردم تویی

ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت
چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی

ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی
هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی

باد پیراهن کشید از دست گل ها ناگهان
عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی

چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت
غنچه ای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی

کشته ای در پای خود دیدی یقین کردی منم
سایه ای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی

#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۱)

زیرای باشکوه

قوت غالبمان غم بود

سلامی که خداحافظی است

رسم شد شق القمر کردن

ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم توییماه پشت ابر پنهان شد، گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط