گفت تو سیگار میکشی،
گفت تو سیگار میکشی،
نفسم را بیرون دادم، نه، هنوز او را از دست نداده ام، دود سیگارش را بیرون دادو خندید، گفت میره، میکشی، میبینمت، سرم را تکان دادم و گفتم میدانم، میرود، شاید حالا هم رفته باشد،
جفتمان لبهی خیابان نشستیم، سرما، سرباز است، لاغر شده، ناخودآگاه برمیگردم و به او لبخند میزنم، دستش را روی شانهام میگذارد و میگوید بخوان، رد میکنم، موهایم را بهم میریزد و دلیلش را میپرسد، میگویم که هنوز آنقدرها کسی دوستم ندارد که برایش هارمونیکا بزنم یا بخوانم، سرش را تکان میدهد، سیگار دیگری روشن میکند، به ماه خیره میشود،
میگوید امیدوارم دفعهی بعدی زیر نور ماه با من سیگارت را روشن نکنی نفس.
@ابدی؟
نفسم را بیرون دادم، نه، هنوز او را از دست نداده ام، دود سیگارش را بیرون دادو خندید، گفت میره، میکشی، میبینمت، سرم را تکان دادم و گفتم میدانم، میرود، شاید حالا هم رفته باشد،
جفتمان لبهی خیابان نشستیم، سرما، سرباز است، لاغر شده، ناخودآگاه برمیگردم و به او لبخند میزنم، دستش را روی شانهام میگذارد و میگوید بخوان، رد میکنم، موهایم را بهم میریزد و دلیلش را میپرسد، میگویم که هنوز آنقدرها کسی دوستم ندارد که برایش هارمونیکا بزنم یا بخوانم، سرش را تکان میدهد، سیگار دیگری روشن میکند، به ماه خیره میشود،
میگوید امیدوارم دفعهی بعدی زیر نور ماه با من سیگارت را روشن نکنی نفس.
@ابدی؟
۷.۱k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.