@رمان

سلام بچه ها من نویسنده این رمان هستم

#لبخند ماه🌙🌒

#خلاصه


با شنیدن صداش به سمتش برگشتم و
از پنجره فاصله گرفتم
هنوز
باور نمی‌کردم
چطور پام به اینجا باز شده
:من فقط آمدم غذا رو ببرم برم به من اینطوری نگاه نکن
مجبور بودم بخشید

بدون هیچ حسی فقط بهش خیره شدم
که رفت بیرون


من باران حامی

وقتی اولین بار به چشاش نگاه کردم ترسیدم تو نگاه من ترس بود اون لذت
از
ترس
من لذت
میبرد
از لمس دستاش روی تنم لذت میبرد من ترس


🔞❌❌❌🔞
دارای محدودیت سنی


#لبخند ماه 🌙🌒

برای مراجعه به رمان های بیشتر به لینک زیر در تلگرام مراجعه کنید

https://t.me/Novelsmileofthemoon
دیدگاه ها (۰)

پشه ها رو با نور بیرون میبره🦟روش جالب برای اونایی که میخوان ...

😂😂😂

استخر و زلزله

سیگاری ها

☆ عشق روانی من (۵) ☆☆ از زبان هیروکو ☆چند روز از اون روز گذش...

پارت ۱: مافیایی مخفی

●بال های سیاه و سفید○پارت 5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط