مینویسم...
مینویسم...
برای قلبی که شکست...
و دستی که دیگرتوان نوشتن ندارد...
مینویسم...
از سرابی که همه هستی ام را به یغما برد و از طوفانی که خانه آرزوهایم را ویران ساخت...
مینویسم...
ازبغض ... ازسکوت... از هر آنچه باید بشکند ...
مینویسم...
از دردهای التیام نیافته...
از بغض های بی صداشکسته ...
مینویسم...
ازتنهایی...
برای قلبی که شکست...
و دستی که دیگرتوان نوشتن ندارد...
مینویسم...
از سرابی که همه هستی ام را به یغما برد و از طوفانی که خانه آرزوهایم را ویران ساخت...
مینویسم...
ازبغض ... ازسکوت... از هر آنچه باید بشکند ...
مینویسم...
از دردهای التیام نیافته...
از بغض های بی صداشکسته ...
مینویسم...
ازتنهایی...
۴.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.