احساس میکردم که انگار سالهاست که شب و روز جلو قهوه خانه ق
احساس میکردم که انگار سالهاست که شب و روز جلو قهوهخانه قدم میزنم و هر بار که در اثر ورود یا خروج یک مشتری در باز میشود منتظرم که تو از در وارد شوی. در بسته میشود و باز من به انتظار و سرگردانی خود ادامه میدهم. این انتظار نه اندوهبار است نه خسته کننده. چه میگویم! چگونه ممکن است انتظار در پشت در خانهای که تو در آنی اندوهبار یا خسته کننده باشد؟
📕 نامه به میلنا
✍🏽 #فرانتس_کافکا
📕 نامه به میلنا
✍🏽 #فرانتس_کافکا
۸.۱k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.