من خیلی از شب ها تنهایی میرفتم قبرستان جای که میرفتم تقری
من خیلی از شب ها تنهایی میرفتم قبرستان جای که میرفتم تقریبا بزرگ بود قبرستانی که چند تا قبر قدیمی داشت خیلی قدیمی ساعت های میرفتم که هیچ کس نباشه ۱ شب نهایتا تا ۳ یا ۴ میموندم اونجا چند بار احساس میکردم نزدیک من کسی هست هر کاری میکردم نمیتونستم ببینمش سنگ پرتاب میشد یا کسی دست میکشید توی موهام توی قبرستان چند تا فیلم گرفتم بعد رفتم خونه و هیچ کدوم از فیلم ها رو ندیم با کسی هم در مورد این جریان حرف نزدم هیچ وقت، از هیچی و هیچ کس تا اون لحظه نترسیده بودم بخاطر همین واسم خنده دار بود از ترسم حرف بزنم شب بعد ساعت ۲ اومد و باز اونجا اون کارها تکرار شد تنها چیزی که اضاف شده بود صدا بود صدای کسی که حرف میزد دقیقا کنار گوشم ساعت ۴ میخواستم بیام خونه توی ماشین فیلم ها رو نگاه کردم قبل از روشن کردن موبایلم به خودم گفتم هر چی داشت این فیلم ها واسم مهم نیست هیچ چیز و هیچ کس تا حالا توی هیچ کاری بخاطر ترس دلم رو نلرزونده شاید چیزی رو نگفته باشم اما هیچی رو اضاف نکردم توی همه ی فیلم ها صدای کسی هست ثانیه ۳۰ صدا کسی میاد و بعد توی فیلم حرکت میکنه و رد میشه دعانویس فیلم ها رو دید وگفت ۱۲ شب ب بعد تنها نرو اونجا احتمال داره روح بدی باشه بهت آسیب بزنه، واسم مهم نیست کسی باور کنه یا نکنه این موضوع به عقل و تفکر خودش مربوطه پس لطفا نظر چرت و پرت تحویل من نده اون دعانویس دلیل زیاد آورد که حرفهاش کاملا درسته اگه قدرتش رو داشتی ۲ سه شب ۱ تا ۴ تنها اونجا بشینی بیا چرت و پرتاتو بگو منم چیزی بهت میدم که ارزش ۱۰۰ شب ۳ چهار ساعت نشستن تو رو داشته باشه من اونجا بودم بیش از ۱۰۰ شب تنها ۳ چهار ساعت اونجا نشستم صداهای رو شنیدم و چیزهای رو دیدم که تو اگه توی خواب هم ببینی وقتی بیدار شدی توی شوکی و مخت هنگه اگه،،،قبول ندارم بخاطر اینه نمیخوام حتی ی کوچولو ترس به دلم بشینه میخوام باز هم تنها برم واس اینه که اینطور راحت ترم
🖤
🖤
۵۲.۶k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳