🌱🍒گوشه ی باران را ورق می زنم
🌱🍒گوشه ی باران را ورق می زنم
به ابر می رسم
گوشه ی ابر را ورق می زنم
به دریا می رسم
گوشه ی دریا می ایستم
جیبم را از سنگریزه پر می کنم
و منتظر ابر می مانم
اینبارنباید گوشه ی هیچ منظره ای را خیس کند
چشمم را می بندم
به دیوار دیروز تکیه می دهم
و چترم را پایین تر می گیرم
شرط می بندم اینبار
تق تق هیچ کفشی توجه م را جلب نخواهد کردو به تمام سایه های معطر بی اعتنا خواهم بودزنی
با پای برهنه نزدیک می شودلبخند می زند
و می پرسدچگونه می توان گوشه ی سرگذشت را ورق زد؟🌱🍒
| احسان افشاری |
به ابر می رسم
گوشه ی ابر را ورق می زنم
به دریا می رسم
گوشه ی دریا می ایستم
جیبم را از سنگریزه پر می کنم
و منتظر ابر می مانم
اینبارنباید گوشه ی هیچ منظره ای را خیس کند
چشمم را می بندم
به دیوار دیروز تکیه می دهم
و چترم را پایین تر می گیرم
شرط می بندم اینبار
تق تق هیچ کفشی توجه م را جلب نخواهد کردو به تمام سایه های معطر بی اعتنا خواهم بودزنی
با پای برهنه نزدیک می شودلبخند می زند
و می پرسدچگونه می توان گوشه ی سرگذشت را ورق زد؟🌱🍒
| احسان افشاری |
۹.۵k
۱۹ دی ۱۴۰۲