همیشه یک نفر از واژه های ناب می ترسد
#همیشه_یک_نفر_از_واژه_های_ناب_می_ترسد
و روحِ شعر از کشفی چنین نایاب می ترسد
تمامِ حوض هایِ شهرمان از ماه سررفتند
بزن باران که ماهی از سکوتِ آب می ترسد
تصوُّر کرده ای دامانِ نیلوفر چرا پهن است
و از بویِ به گل آغِشته ی مرداب می ترسد
بتاب ای آفتابِ بیکران بر قامتِ شعرم
که خیسِ اشکهام از این منِ ناباب می ترسد
همیشه شمع یا پروانه مفهومش الهی نیست
همیشه رود با آن وسعت از میرآب می ترسد
خدایا دستِ خالی شد،هزارویکشبم حالا
که دیگر شاه و هم شهزاد از همخواب می ترسد...
و روحِ شعر از کشفی چنین نایاب می ترسد
تمامِ حوض هایِ شهرمان از ماه سررفتند
بزن باران که ماهی از سکوتِ آب می ترسد
تصوُّر کرده ای دامانِ نیلوفر چرا پهن است
و از بویِ به گل آغِشته ی مرداب می ترسد
بتاب ای آفتابِ بیکران بر قامتِ شعرم
که خیسِ اشکهام از این منِ ناباب می ترسد
همیشه شمع یا پروانه مفهومش الهی نیست
همیشه رود با آن وسعت از میرآب می ترسد
خدایا دستِ خالی شد،هزارویکشبم حالا
که دیگر شاه و هم شهزاد از همخواب می ترسد...
۴.۱k
۲۸ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.