من گمشده ام
من گمشده ام
جایی که هیچ نوری وجود ندارد
هر چقدر فریاد میزنم کسی صدای من را نمیشنود
بعضی اوقات حس میکنم که قرار است تا ابد در اینجا زندانی شوم
اما به یاد میاورم که اولین مرحله نابودی نا امیدی است
اما چشمانم با اینکه همه جا تاریک است باز هم دارد کور میشود
صدای فریاد های یک نفر را از دور میشنوم اما هر چقدر هم که با دقت گوش فرا دهم نمیتوانم به صدای او برسم و آن را نجات دهم
با خود فکر میکنم من هزاران بار فریاد زدم اما کسی به کمکم نیامد
چرا من باید برای کمک به بقیه بروم
اقلکن میتوانیم بگوییم که هستی بدون من بهتر است و من برای هیچ بنی بشری مهم نیستم:)
جایی که هیچ نوری وجود ندارد
هر چقدر فریاد میزنم کسی صدای من را نمیشنود
بعضی اوقات حس میکنم که قرار است تا ابد در اینجا زندانی شوم
اما به یاد میاورم که اولین مرحله نابودی نا امیدی است
اما چشمانم با اینکه همه جا تاریک است باز هم دارد کور میشود
صدای فریاد های یک نفر را از دور میشنوم اما هر چقدر هم که با دقت گوش فرا دهم نمیتوانم به صدای او برسم و آن را نجات دهم
با خود فکر میکنم من هزاران بار فریاد زدم اما کسی به کمکم نیامد
چرا من باید برای کمک به بقیه بروم
اقلکن میتوانیم بگوییم که هستی بدون من بهتر است و من برای هیچ بنی بشری مهم نیستم:)
۱.۶k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.