به ظاهر آدم خیلی با اعتماد به نفسی هستم سرزبون دارم خیل

به ظاهر آدم خیلی با اعتماد به نفسی هستم، سرزبون دارم، خیلی خودساختم، قوی هستم ولی خیلی تنهام.
کسی و ندارم باهاش درد و دل کنم، کسی و ندارم برای دردام.
همیشه دلم میگیره، همیشه به گذشته فکر میکنم، همیشه بغض دارم، همیشه افسوس میخورم،
همیشه توی سرم پر از صداست پر از حرفه پر از فکره پر از فریاد‌ه. همیشه..
فکر و خیال ولم نمیکنن، حتی دیگه خوابم کمکی بهم نمیکنه، به محض بیداری دوباره از همون جایی که تموم شده بودم ادامه پیدا میکنم و این انقد تکرار میشه که همه‌ی فردا شدن‌ها رو‌ هم تو نظرم کم‌رنگ‌تر میکنه،
هوای رفتن دارم اماخودمم میدونم که هیچ دوری و فاصله‌ای کافی نیست، زندگیم رهام نمیکنه
حس میکنم از حجم زیاد افکار دارم غرق میشم و داد میزنم که کسی کمکم کنه، هیچکس صدام رو نمیشنوه، صدام بین زمزمه‌های افکارم گم شده و من خفه میشم،  میرم ته ته ته.
حس میکنم نامرئی شدم کسی نمیتونه من رو ببینه.
به خودم‌ میگم: تو قوی میتونی بر بیای ولی دوباره از  شب شروع میشه و همینجوری ادامه پیدا میکنه..!
دیدگاه ها (۲)

هع🙂🤌

عاشقانه

بدون شرح...

باسلام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط