هربار که ترانه ای برایت سرودم قومم بر من تاختند،
هربار که ترانهای برایت سرودم قومم بر من تاختند،
که چرا برای میهن شعر نمیسُرایی؟!
و آیا #طو چیزی جز وطن هستی؟
#طو_وطن_منی
با صدای ضعیفی از آهنگی دلنشین بیدار میشوم صدا را دنبال میکنم
در آشپزخانه روبهروی پنجره نشسته و دستش را دور لیوانِ چای حلقه زده و در حال تماشای شهر است
لای پنجره را کمی باز گذاشته و خودش را در صندلی جمع کرده ملافه را دورش میپیچم
لیوان چای را کنار غزلیّات سعدی میگذارد و بدون اینکه نگاهم کند دستانم را میگیرد میان دستانش و میگوید:
بوی بهار است... هوای نوبرانه... استشمام نمیکنی؟
شانههایش را لمس میکنم و میگویم اگر هوای بوسیدنات بگذارد، اگر بوی موهایت رهایم کند بدم نمیآید...
سرش را بالا میآورد و سوالی نگاهم میکند
ادامه میدهم راستش من در جغرافیای تو زندگی میکنم جانا...
چشمانت تلفیق فصلهاست، آمیزهای از باران و آفتاب و شکوفه و همین حالا که اینگونه از ذوقِ بهار آسمان را نشانه رفتهای وُ سعدی میخوانی وُ بنان گوش میکنی، حسرت میخورم که چرا نقاش نیستم تا چشم نوازترین لحظهی تاریخ در چند سال اخیر را به تصویر بکشم...
بلند میشود وُ در آغوشم میگیرد وُ میگوید:
جواب تو را سعدی میداند
و شعری زیر لب زمزمه میکند
« دستِ چو منی قیامه باشد
با قامتِ چون #طویی در آغوش... »
#هیچی_به_قشنگی_بودنت_نیست
࿐ྀུ༅࿇༅═♥⭐♥┅─#🅻҉🅾҉🆅҉🅴҉.🆁҉.🆂҉
#🅸🅻🅾🆅🅴🆈🅾🆄
#🅰🅰🆂🅷🅾🅾🅱🅶🅰🆁
که چرا برای میهن شعر نمیسُرایی؟!
و آیا #طو چیزی جز وطن هستی؟
#طو_وطن_منی
با صدای ضعیفی از آهنگی دلنشین بیدار میشوم صدا را دنبال میکنم
در آشپزخانه روبهروی پنجره نشسته و دستش را دور لیوانِ چای حلقه زده و در حال تماشای شهر است
لای پنجره را کمی باز گذاشته و خودش را در صندلی جمع کرده ملافه را دورش میپیچم
لیوان چای را کنار غزلیّات سعدی میگذارد و بدون اینکه نگاهم کند دستانم را میگیرد میان دستانش و میگوید:
بوی بهار است... هوای نوبرانه... استشمام نمیکنی؟
شانههایش را لمس میکنم و میگویم اگر هوای بوسیدنات بگذارد، اگر بوی موهایت رهایم کند بدم نمیآید...
سرش را بالا میآورد و سوالی نگاهم میکند
ادامه میدهم راستش من در جغرافیای تو زندگی میکنم جانا...
چشمانت تلفیق فصلهاست، آمیزهای از باران و آفتاب و شکوفه و همین حالا که اینگونه از ذوقِ بهار آسمان را نشانه رفتهای وُ سعدی میخوانی وُ بنان گوش میکنی، حسرت میخورم که چرا نقاش نیستم تا چشم نوازترین لحظهی تاریخ در چند سال اخیر را به تصویر بکشم...
بلند میشود وُ در آغوشم میگیرد وُ میگوید:
جواب تو را سعدی میداند
و شعری زیر لب زمزمه میکند
« دستِ چو منی قیامه باشد
با قامتِ چون #طویی در آغوش... »
#هیچی_به_قشنگی_بودنت_نیست
࿐ྀུ༅࿇༅═♥⭐♥┅─#🅻҉🅾҉🆅҉🅴҉.🆁҉.🆂҉
#🅸🅻🅾🆅🅴🆈🅾🆄
#🅰🅰🆂🅷🅾🅾🅱🅶🅰🆁
۴۳.۱k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳