نزدیک به یه هفته ای بود که تهران بودم دیروز که داشتم میرف
نزدیک به یه هفته ای بود که تهران بودم دیروز که داشتم میرفتم خونه خالم اینا توی مترو با این صحنه روبرو شدم، بنده خدا خیلی خسته بود منم دلم نیومد بیدارش کنم بخاطر ایشون تو ایستگاهی که میخواستم پیاده بشم نشدم ایستگاه بعدیش پیاده شدم و دوباره با مترو برگشتم خونه خالم اینا
بنده خدا بمحض اینکه بیدار شد و متوجه سرش رو دستم افتاده بود خوابش برده بخاطر این خیلی عذر خواهی کرد و گفت دو شبانه روز بود خواب تو چشام نرفته بود نفهمیدم کی و چجوری خوابم برد منم گفتم اشکالی نداره شماهم پدر من چیزی نشده
خلاصه خیلی تو اون مدت حس خوبی بهم دست داد انگار سبک ترین وزن عمرم داشتم تجربه میکردم🙂💔
#خدایا_شکرت
بنده خدا بمحض اینکه بیدار شد و متوجه سرش رو دستم افتاده بود خوابش برده بخاطر این خیلی عذر خواهی کرد و گفت دو شبانه روز بود خواب تو چشام نرفته بود نفهمیدم کی و چجوری خوابم برد منم گفتم اشکالی نداره شماهم پدر من چیزی نشده
خلاصه خیلی تو اون مدت حس خوبی بهم دست داد انگار سبک ترین وزن عمرم داشتم تجربه میکردم🙂💔
#خدایا_شکرت
- ۱.۹k
- ۰۹ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط