نمیدونم چرا انقدر از آدما زده شدم، دیگه کسی نیست بتونم با
نمیدونم چرا انقدر از آدما زده شدم، دیگه کسی نیست بتونم با وجودش خوشحال بشم، کسی نیست که از نبودنش بترسم، دیگه برام مهم نیست آدما راجبم چی فکر میکنن، یجورایی تنها بودن رو یاد گرفتم، درواقع تنهایی ربطی به تعداد آدمای دورت نداره، توو دنیایِ تنهایی یعنی خودتی و خودت، نه به کسی فکر میکنی، نه دلت میخواد با کسی بودن رو تجربه کنی.
۳۵.۸k
۰۸ آذر ۱۴۰۰