عاشقانه های شبنم
تا بوقِ صبح، شر شر باران ادامه داشت
بلوار و خطکشیِ خیابان ادامه داشت
تا چشم میزدم تب و دوری و خاطره
تا ابرهایِ خیسِ زمستان ادامه داشت
رفتی و سالهای مدیدی گذشت، باز
بغض و سکوتِ گوشه ی ایوان ادامه داشت
بعد از هزار قرن هنوز عاشقانه در
هر سطر و واژه واژه ی دیوان ادامه داشت
تصویرِ خاطراتِ قشنگی، هنوز، تا
چالوس و رودبار و گلستان ادامه داشت
تا عطرِ دشتهایِ پر از لاله واژگون...
تا جنگل و رطوبتِ گیلان ادامه داشت
دیروز عصر بود، که آنسویِ انتظار
در پنجره، بهانه ی گلدان ادامه داشت
ای کاش، ابرهایِ نگاهم سبک شوند
هر چند، خطکشیِ اتوبان ادامه داشت
تا صبح خاطرات، برایم مرور شد
غم بود و عاشقانه و باران ادامه داشت
بلوار و خطکشیِ خیابان ادامه داشت
تا چشم میزدم تب و دوری و خاطره
تا ابرهایِ خیسِ زمستان ادامه داشت
رفتی و سالهای مدیدی گذشت، باز
بغض و سکوتِ گوشه ی ایوان ادامه داشت
بعد از هزار قرن هنوز عاشقانه در
هر سطر و واژه واژه ی دیوان ادامه داشت
تصویرِ خاطراتِ قشنگی، هنوز، تا
چالوس و رودبار و گلستان ادامه داشت
تا عطرِ دشتهایِ پر از لاله واژگون...
تا جنگل و رطوبتِ گیلان ادامه داشت
دیروز عصر بود، که آنسویِ انتظار
در پنجره، بهانه ی گلدان ادامه داشت
ای کاش، ابرهایِ نگاهم سبک شوند
هر چند، خطکشیِ اتوبان ادامه داشت
تا صبح خاطرات، برایم مرور شد
غم بود و عاشقانه و باران ادامه داشت
۷.۷k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳