هرگز نمی توانست از انتهای وجودش غریبه شدن کسی را که قلبش

هرگز نمی توانست از انتهای وجودش غریبه شدن کسی را که قلبش را لمس کرده بود ، بپذیرد؛ به همین خاطر اغلب از آدم ها فاصله می گرفت؛ آدم های جدید او را به یاد زخم های قدیمی اش می انداختند.
دیدگاه ها (۱)

پرش شادی از خندق مرگگذر حادثه از پشت کلام.

دختر بودند همین:)

:)

اما بعد این همه سال یاد گرفته بود که ، وقتی حس خوبی از نظر ذ...

My angel ( part 1 ) بی وقفه اشک می ریخت و از خیابان های خالی...

black flower(p,333)

اقای Wisgoon اومده پست من راجبه رویداد Design تهران و مجسمه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط