استوری عاشقانه شب انتظار
شب به گلستان تنها منتظرت بودم
باده نا کامی در هجر تو پیمودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم
وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
بودم همه شب دیده به ره تا به سحر گاه
ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه
غمها به سر آمد زنگ غم دوران از دل بزدودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
پیش گلها شاد و شیدا می خرامید آن قامت موزونت
فتنه دوران دیده تو از دل و جان من شده مفتونت
در آن عشق و جنون مفتون تو بودم
اکنون از دل من بشنو تو سرودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
#سوگند
#پست_سفارشی
اون روز میخواستم تو ماشین بهت بگم
میخواستم بگم رفتنی كه توش آدم همهاش به فكر برگشتن باشه كه رفتن نيست، فقط تعريف فاصله است.
میخواستم بگم كدوم دو نفرههايیرو تو دنيا میشناسی که بعد از رفتن حالشون خوب شده و فراموشی گرفتن؟
میخواستم بگم چرا آدمها فكر میكنن كه فراموش كردن شبيه به آب خوردن تو يه روز تابستونی؟
میخواستم بگم حالا که تصمیم به رفتن، حداقل دستهام رو با خودت ببر
و يا موهات رو اينجا بذار، اونا كه گناهی نكردن، اونا که نباید به آتیش ما بسوزن ..
امّا نشد ..
نشد اون روز بهت بگم
حرفهام نگفته موند؛
و ميدونی تو دنيای ما آدمها هيچ چيزی نمیتونه سنگينتر از حرفهای نگفته باشه.
نمیدونم شاید دیگه بهم فکر نمیکنی شاید یه زندگی جدیدی رو شروع کرده باشی شاید شاید......ولی من هنوز تو هروز تو فکرتم و هرشب با عکساتِ که داره خوابم میبره...
الان دومین سال تولدتِ که نیستیم پیشِ هم و من دلم برای چشمات برای صدات بیش از حد تنگ شده...
لبم از دور چشاتو میبوسه.
تولدت مبارک قشنگترین خاطره ی زندگیم...
تولدت مبارک فراموش نشدنی ترین آدم زندگیم...
تولدت مبارک بزرگترین حسرت زندگیم...
تولدت مبارک دلبر....
باده نا کامی در هجر تو پیمودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم
وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
بودم همه شب دیده به ره تا به سحر گاه
ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه
غمها به سر آمد زنگ غم دوران از دل بزدودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
پیش گلها شاد و شیدا می خرامید آن قامت موزونت
فتنه دوران دیده تو از دل و جان من شده مفتونت
در آن عشق و جنون مفتون تو بودم
اکنون از دل من بشنو تو سرودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
#سوگند
#پست_سفارشی
اون روز میخواستم تو ماشین بهت بگم
میخواستم بگم رفتنی كه توش آدم همهاش به فكر برگشتن باشه كه رفتن نيست، فقط تعريف فاصله است.
میخواستم بگم كدوم دو نفرههايیرو تو دنيا میشناسی که بعد از رفتن حالشون خوب شده و فراموشی گرفتن؟
میخواستم بگم چرا آدمها فكر میكنن كه فراموش كردن شبيه به آب خوردن تو يه روز تابستونی؟
میخواستم بگم حالا که تصمیم به رفتن، حداقل دستهام رو با خودت ببر
و يا موهات رو اينجا بذار، اونا كه گناهی نكردن، اونا که نباید به آتیش ما بسوزن ..
امّا نشد ..
نشد اون روز بهت بگم
حرفهام نگفته موند؛
و ميدونی تو دنيای ما آدمها هيچ چيزی نمیتونه سنگينتر از حرفهای نگفته باشه.
نمیدونم شاید دیگه بهم فکر نمیکنی شاید یه زندگی جدیدی رو شروع کرده باشی شاید شاید......ولی من هنوز تو هروز تو فکرتم و هرشب با عکساتِ که داره خوابم میبره...
الان دومین سال تولدتِ که نیستیم پیشِ هم و من دلم برای چشمات برای صدات بیش از حد تنگ شده...
لبم از دور چشاتو میبوسه.
تولدت مبارک قشنگترین خاطره ی زندگیم...
تولدت مبارک فراموش نشدنی ترین آدم زندگیم...
تولدت مبارک بزرگترین حسرت زندگیم...
تولدت مبارک دلبر....
۱۵.۸k
۲۹ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.