نگاهمان بهم دوخته شد و دیدم که گلویش چگونه تکان خورد.
نگاهمان بهم دوخته شد و دیدم که گلویش چگونه تکان خورد.
دمی عمیق گرفت و آهسته پرسید:
- نمیخوای منو؟
از جانم بیشتر میطلبیدمش اما ... امان از دلی که ترک خورده بود.
پلک میبندم و سپس سقف را نشانه میگیرم !
- الان... دیگه نه!
دمی عمیق گرفت و آهسته پرسید:
- نمیخوای منو؟
از جانم بیشتر میطلبیدمش اما ... امان از دلی که ترک خورده بود.
پلک میبندم و سپس سقف را نشانه میگیرم !
- الان... دیگه نه!
۲.۹k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.