نقش تو در خیال من هست و جدا نمیشود
نقش تو در خیال من هست و جدا نمیشود
دل که اسیر شد دگر ساده رها. نمیشود
باز تویی که آمدی واژه به شعر من دهی
دِین غزل سرایی ام بر تو ادا نمیشود
در دل من چه آتشی عشق رخت بپا نمود
سوز و گداز عاشقان هیچ دوا نمیشود
حبس ابد سزای من چون که رها نمیشوم
سحر سبز چشم تو وای که وا نمیشود
کاش رسیم ما به هم فاصله گم شود دمی
غرق دعا و حاجتم حیف روا نمیشود …🦋🦋
آلاها آنداولسون من تازمانی یاشیاجیام که سن یاشیسان بابام روحی آخره تک سوزوم بودو.بسدی سنی آنان جانی گورتار بو اوزاخلغی🙏😔
#saharshehim💖
دل که اسیر شد دگر ساده رها. نمیشود
باز تویی که آمدی واژه به شعر من دهی
دِین غزل سرایی ام بر تو ادا نمیشود
در دل من چه آتشی عشق رخت بپا نمود
سوز و گداز عاشقان هیچ دوا نمیشود
حبس ابد سزای من چون که رها نمیشوم
سحر سبز چشم تو وای که وا نمیشود
کاش رسیم ما به هم فاصله گم شود دمی
غرق دعا و حاجتم حیف روا نمیشود …🦋🦋
آلاها آنداولسون من تازمانی یاشیاجیام که سن یاشیسان بابام روحی آخره تک سوزوم بودو.بسدی سنی آنان جانی گورتار بو اوزاخلغی🙏😔
#saharshehim💖
- ۶۸۳
- ۲۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط