انقدر محکم بغلم کن که که بیشتر برای این مرگ دریایی و ب

انقدر محکم بغلم کن که... که بیشتر برای این مرگ دریایی و بیرحمانه
راغب بشم.
بازوهای تهیونگ محکمتر دور بدنش پیچید. حاال هردو پلکهاشون رو
روی هم گذاشته بودن، سخت نفس میکشیدن... به انتها نزدیک بودن.
مرد بزرگتر صورتش رو جلو برد. لبهاش رو به لبهای جونگ کوک
چسبوند. بوسهای عمیقی روشون نشوند و شروع به خوندن شعری که
خودش گفته بود کرد.
که مست چشمهایت باشم
که زیر شلاق قطره قطره اشک آسمانت باشم
که بنوشم با دست تو از جام زرین زهر را
که با پای پیاده قدم بزنم جادهی مرگ را
که به انتظارت شب را سحر کنم
که هر لحظه خون ببارم، خطر کنم
از همه عالم غیر تو حذر کنم
که دیوانه و زخمی یادت باشم
متهم به مرور خاطراتت باشم........
_سقوط

































































































































































_کافه تهکوک #TK
































































































































































The memories of with you
دیدگاه ها (۱)

-تغییر کردی؟+ناامیدی و بی پناهی آدمارو تغییر میده..._اسلحه _...

حال من، حال اسیری است که هنگام فرار یادش آمد که کسی منتظرش ن...

ژنرال! بزار این حرف ها توی دفترچه خاک بخورن..ولی اگر روزی بو...

_اول‌اینکه هیچوقت یادت نره، من ارزش لرزیدن پلکهای تورو ندارم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط