باور کن
باور کن
من با دلم
به توافق رسیده ام
دیگر
دل نخواهم بست
به دلبستگیهای معلق
وقتی خدا هم
با احساسم
بازی میکند
لحظه لحظه سکوت
از تنم بالا میرود
و بغض بغض
در من ذوب میشود
من زخمهای پاییزی به تن دارم
که برگهایش دائم
در من خش خش میکند
چه تماشای غریبیست
غروب تنهاییم
چه دلداده رفیقی
که از این همه خاکستر
گردو غبار هم راه نینداخته…
من با دلم
به توافق رسیده ام
دیگر
دل نخواهم بست
به دلبستگیهای معلق
وقتی خدا هم
با احساسم
بازی میکند
لحظه لحظه سکوت
از تنم بالا میرود
و بغض بغض
در من ذوب میشود
من زخمهای پاییزی به تن دارم
که برگهایش دائم
در من خش خش میکند
چه تماشای غریبیست
غروب تنهاییم
چه دلداده رفیقی
که از این همه خاکستر
گردو غبار هم راه نینداخته…
۴.۷k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.