نگاهش میکند اما نگاهش دگر هیچ برقی ندارد

نگاهش میکند اما نگاهش دگر هیچ برقی ندارد
لبخند میزند اما لب هایش دگر تکان نمیخورد
دستانش را میگیرد اما دستانش دگر گرم نیس
او را در اغوش میکشد اما دگر صدای قلبش که دیوانه وار خود را به سینه اش میکوبید را نمیشنود
او باخته بود او زندگی را باخته بود معشوقه او دگر عاشق او نبود
با خود میگفت چه اشتباهی کرده است که دگر چشمان معشوقه اش برق نمیزد
اما جوابی نیافت
اری او باخته بود قلب او هم هماننده معشوقه اش دگر نمیزد...

#tehkok
#bts
دیدگاه ها (۰)

بعضی وقتا بغض ته گلومو میگیره و مانع میشه که بگماون مال منه ...

هوا‌ سرد‌ شده‌!مث‌ اینکه‌ ینفر‌ دیگه‌ "بغل‌ گرم‌ دزیرشو" ندا...

قراره کی دوباره تو را در اغوش بگیرم و ببوسمت دوباره در چشمات...

می گویید: شاید دیوانه باشد فردی که زیر باران فریاد می زند ″ب...

صحنه,پارت یازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط