فردا صبح :
فردا صبح :
ویو کوک:
بیدار شدم ساعت ۶ نیم بود برای یوری صبحونه آماده کردم لباس پوشیدم و رفتم به سمت مدرسه
داشتم توی راه به این فکر میکردم چجوری جیمین اون حرفا رو بهم زد با خودم میگفتم حتما از روی اعصبانت بوده یا شایدم بخاطر جداییش از یونگی بوده
تا دم مدرسه به همین چیزا فکر میکردم
وقتی رسیدم جیمین یهو پرید بغلم...
ج,کوکی متاسفم همه حرفام دروغ بود خودت که میدونی من مریضم و تازه از یونگی جدا شدم من روانیم لطفا ببخشید من...من... اعصبانی بودن فقط باور کن کوکییییی (بغض،گریه)
ک,باور میکنم جیمینا حالا گریه نکن دیگه باشه تو بهترین دوستمی و مریض، روانی نیستی باشه
نویسنده:جیمین با چشمای قرمز به کوک خیره بود و تند تند سرشو تکون میداد
کوک دست جیمینو میکشه و میرن به سمت کلاس
.........
ج,اون پسره کیه؟؟؟
ک,نمیدونم
ج,فکر کنم جدید باشه
ک,اوهوم
(معلم میاد)
معلم,سلام بچه ها امروز یه دانش آموز جدید داریم
ت,سلام من کیم تهیونگ هستم
معلم,خوش اومدی تهیونگ میتونی کنار جونگکوک بشینی
ت,چشم
ت,سلام
ک,سلام من جئون جونگکوکم
ت,اسم قشنگی داری
ک,مرسی
معلم,خوب درسو شروع میکنیم
یک ساعت بعد :
"زنگ میخوره"
.........
ج,خوشبحالت که کنار بهترین دوستم میشینی
ت,میخنده*
ک,جیمینا
ت,من شمارو یه جا دیدم
ک,منو ؟؟؟کجا؟؟
ت,دیشب داشتین نوار بهداشتی میخریدید توی فروشگاه
نویسنده:وقتی تهیونگ اینو گفت کل کلاس به کوک خریده شدن
ج,چییی کوکی اسمش چیه؟
ک ,اسم کی نبابا اشتباه دیدی من فروشگاه نرفتم
ت,ولی خودتون بودید یه کت قرمز چرم و شلوار چسبون پوشیده بودین
ک ,یوری خدا لعنتت کنه *اروم*
بچه های کلاس,جونگکوکی خوش به حال دوست دخترت
ک,بخدا برای یوری رفتم خریدم
ج ,کی بریم خواستگاری؟
ک,جیمینا برو گمشو
ویو کوک:
بیدار شدم ساعت ۶ نیم بود برای یوری صبحونه آماده کردم لباس پوشیدم و رفتم به سمت مدرسه
داشتم توی راه به این فکر میکردم چجوری جیمین اون حرفا رو بهم زد با خودم میگفتم حتما از روی اعصبانت بوده یا شایدم بخاطر جداییش از یونگی بوده
تا دم مدرسه به همین چیزا فکر میکردم
وقتی رسیدم جیمین یهو پرید بغلم...
ج,کوکی متاسفم همه حرفام دروغ بود خودت که میدونی من مریضم و تازه از یونگی جدا شدم من روانیم لطفا ببخشید من...من... اعصبانی بودن فقط باور کن کوکییییی (بغض،گریه)
ک,باور میکنم جیمینا حالا گریه نکن دیگه باشه تو بهترین دوستمی و مریض، روانی نیستی باشه
نویسنده:جیمین با چشمای قرمز به کوک خیره بود و تند تند سرشو تکون میداد
کوک دست جیمینو میکشه و میرن به سمت کلاس
.........
ج,اون پسره کیه؟؟؟
ک,نمیدونم
ج,فکر کنم جدید باشه
ک,اوهوم
(معلم میاد)
معلم,سلام بچه ها امروز یه دانش آموز جدید داریم
ت,سلام من کیم تهیونگ هستم
معلم,خوش اومدی تهیونگ میتونی کنار جونگکوک بشینی
ت,چشم
ت,سلام
ک,سلام من جئون جونگکوکم
ت,اسم قشنگی داری
ک,مرسی
معلم,خوب درسو شروع میکنیم
یک ساعت بعد :
"زنگ میخوره"
.........
ج,خوشبحالت که کنار بهترین دوستم میشینی
ت,میخنده*
ک,جیمینا
ت,من شمارو یه جا دیدم
ک,منو ؟؟؟کجا؟؟
ت,دیشب داشتین نوار بهداشتی میخریدید توی فروشگاه
نویسنده:وقتی تهیونگ اینو گفت کل کلاس به کوک خریده شدن
ج,چییی کوکی اسمش چیه؟
ک ,اسم کی نبابا اشتباه دیدی من فروشگاه نرفتم
ت,ولی خودتون بودید یه کت قرمز چرم و شلوار چسبون پوشیده بودین
ک ,یوری خدا لعنتت کنه *اروم*
بچه های کلاس,جونگکوکی خوش به حال دوست دخترت
ک,بخدا برای یوری رفتم خریدم
ج ,کی بریم خواستگاری؟
ک,جیمینا برو گمشو
۷.۰k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.