" تـو مـی تـوانستـی بـه چشمـانم نگـاه کنـی و گلویـم را بـ
" تـو مـیتـوانستـی بـه چشمـانم نگـاه کنـی و گلویـم را بـا چـاقـوی تیـز ببـری ،
و مـن مـیتوانسـتم در آخـرین نفـس از تـو بـه خـاطر خـونی شـدن دسـت هایـت معـذرت بخـواهم. . . "
_نویسنده شب
و مـن مـیتوانسـتم در آخـرین نفـس از تـو بـه خـاطر خـونی شـدن دسـت هایـت معـذرت بخـواهم. . . "
_نویسنده شب
۱.۳k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.